کودکِ قدرشناس
farhange.honare1
best
پنج شنبه 17 مهر 1393برچسب:, :: 12:25 ::  نويسنده : farhange

کودکِ قدرشناس

چند سال پيش در يک روز گرم تابستان
پسر کوچکي با عجله لباسهايش را در آورد
و خنده کنان داخل درياچه شيرجه رفت
مادرش از پنجره نگاهش مي کرد
و از شادي کودکش لذت مي برد
مادر ناگهان تمساحي را ديد که به سوي پسرش شنا مي کرد
مادر وحشتزده به سمت درياچه دويد
و با فرياد او را صدا زد
پسر سرش را برگرداند ولي ديگر دير شده بود

تمساح با يک چرخش پاهاي کودک را گرفت تا زير آب بکشد
مادر از راه رسيد و از روي اسکله بازوي پسرش را گرفت
تمساح پسر را با قدرت مي کشيد
ولي عشق مادر آنقدر زياد بود که نمي گذاشت پسر در کام تمساح رها شود
کشاورزي که در حال عبور از آن حوالي بود
صداي فرياد مادر را شنيد
به طرف آنها دويد و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراري داد.

پسر را سريع به بيمارستان رساندند
دو ماه گذشت تا پسر بهبودي پيدا کرد
پاهايش با آرواره هاي تمساح سوراخ سوراخ شده بود
و روي بازوهايش جاي زخم ناخنهاي مادرش مانده بود

خبرنگاري که با کودک مصاحبه مي کرد
از او خواست تا جاي زخمهايش را به او نشان دهد
پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتي زخمها را نشان داد

: سپس با غرور بازوهايش را نشان داد و گفت

اين زخمها را دوست دارم، اينها خراش هاي «عشق مادرم» هستند

 



گاهي مثل يک کودکِ قدرشناس
خراشهاي عشق خداوند را به خودت نشان بده
خواهي ديد چقدر دوست داشتني هستند

 



درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان farhange.honare1 و آدرس farhange.honare1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 53
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 53
بازدید ماه : 122
بازدید کل : 83100
تعداد مطالب : 217
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



IranSkin go Up
حدیث موضوعی